آبانآبان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه سن داره

آبان گاه

زیبای خواستنی من..وجود مقدس من

1393/12/11 10:10
نویسنده : مامان مژگان
313 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

خدا اگر بودم
تو را
به کسی نمی‌دادم
برای خودم برمی‌داشتم
و از کائنات می‌زدم بیرون.

گوشه دلم،آبان بانو

دخترکم نازنینم الان که این مطلب را می نویسم شما 1 سال و 3 ماه سن داری.دردو بلات تو جونم.

الان دیگه کامل و درست راه میری..هرچند هرزچندگاهی چاهات می پیچه بهم می خورم زمین.اما وقتی می افتی زود برمیگیردی منو نگاه می کنی...

من هم با توجه به حجم دردی که داری یا قربون صدقه ات می برم و بغلت میکن..یا تشویقت می کنم از جات بلند شی...

 

دلبندم همیشه داری می خندی...لبهای گل رزیت همیشه به خنده باز...ای قند من...

از وقتی بیدار میشی و می آیی توی هال با خنده ..شروع می کنی شیرین کاری کردن که ما هم ذوقتو بکنیم که بیدار شدی...هی زانوهاتو خم می کنی و دور خودت می چرخی....

و راه رفتن را شروع می کنی تا وقتی بخوابی...همچین نرم نرمک و زیر زیرکی راه می ری  ناغافل سر که می افتم می بینم کل مدت بیداریتو راه رفتی ...مامان پیش مرگ دونه دونه انگشتهای پات و مچ پاهاتو کف پات بشه الهی....

هرکاری جانان می کنه تو هم می کنی...هرکاری ها و انتظار هم داری ما هی ذوقتو بکنیم

حتی وقتی جانان داره کارتونهاشو واسه من توضیح می ده..تو هم این انگشت کچلی خوشگلهاتو می گیری طرف تی وی و با همون لحن جانان اما زبون آقون واقونی خودت واسم حرف می زنی و مثلا توضیح می دی

حتی خودت یاد گرفتی بری دی وی دی پلیر را روشن کنی دکمه درایو را بزنی بیاد بیرون و دی وی دی بذار توش

بلا بلا

البته عزیز دل مامانی تو این کارهای بامزه را هم نکنی اینقدر خنده رو هم نباشی بازم اندازه همه دنیا و کهکشان..اندازه خدا واسه ما عزیزی و عاشقتیم

عاشقتم عاشقتم عاشقتم دوستت دارم دوست داشتنی

 

پسندها (1)

نظرات (1)

خاله
11 اسفند 93 10:56
اون دوتا مسته چشات داره ابم ميكنه ذره ذره اون نگات منو خوابم ميكنه..درده چشمات توى جونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبان گاه می باشد