آبانآبان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبان گاه

تو یه تاک قد کشیده

  یک هفتگی آبان بانو         تو یه تاک قد کشیده پا گرفتی روی سینم  واسه پا گرفتن تو عمریه که من زمینم. راز قد کشیدنت رو عمریه دارم می بینم داری می رسی به خورشید ولی من بازم همینم می زنند چوب زیر ساقت واسه لحظه های رستن ریختن آب زیر پاهات هی منو شستن و شستن توی سرما تو گرما واسه تو نجاتم عمری تو هجوم باد وحشی سپر بلاتم عمری   عسلم،گلم ،آبانم یک هفتگیت مبارک عزیزتر از جان هفت روزه که به دنیا اومدی..هم دنیا را جای بهتری کردی و هم زندگی من و بابا جلال و جانان را شیرین تر کردی... توی این یک هفته آنچنان انسی بهت گرفتیم که تصور زندگی بدون تو ناممکنه.. اینقدر...
9 آذر 1392

آن لحظه دیدار نخستین که شدم مست

  اولین عکسهای آبان خانم در روز تولد بیست هفتم آبان یک هزار سیصد نود و دو هجری شمسی   بیمارستان سعدی             امروز روز نوبت دیدار دلبرست امروز روز طالع خورشید اکبرست از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن کان‌ها به او نماند او چیز دیگرست هر کس که دید چهره او نشد خراب او آدمی نباشد او سنگ مرمرست هر مؤمنی که ز آتش او باخبر بود در چشم صادقان ره عشق کافرست ای آنک باده‌های لبش را تو منکری در چشم من نگر که پر از می چو ساغرست ای سیمبر به من نظری کن زکات...
9 آذر 1392

دو قدم مانده به صبح

آبانم دختر قشنگم ساعت 5 و 50 دقیقه صبح روز 27 آبان هست تا دو ساعت  دیگه می رم بیمارستان ،احتمالا تا ظهر عمل میشم و بعدش تو می ایی تو بغلم توی جونم توی زندگیم فقط شوق دیدن تو باعث میشه این لحظاتت پر از استرس را تحمل کنم عاشقتم  
27 آبان 1392

سحر نزدیک است

  شبی نیست که با رویای نا تمامت چراغانی نباشد طلوع طلیعه های نو خوش امدی   عسل خانوم،خورشید خانم،آبان خانوم عزیزم سه روزه دیگه موندی تا دنیا بیایی و زندگی بابایی و من و جانان را خوش آب و رنگ تر کنی فشنگ تر و گرم ترکنی خیلی وقته واست چیزی ننوشتم اخه سرگرم اسباب کشی بودیم..جا افتادن توی خونه جدید،آماده کردن خونه واسه وروده تو دسته گل... الان هم چند روزه که خونه بابابزرگیم اومدیم اینجا آماده باشیم که تو بیایی..نزدیک دکتر و بیمارستان باشیم.. آخه  تو گل خانوم گلاب خانوم خیلی تو دل مامانی شیطونی می کنی..واسه همین باید بیشتر مواظب باشم اینقدر خوشحالم و بی قرار که بناست به زودی ببینمت ...
24 آبان 1392

پا انداز

          جان من پیشکش لطف قدمهای تو باد که به خاک قدمت چشم پر از ناز آمد   گلم،نفسم،آبانم پا انداز یک رسمی هست در یزد که وقتی عروس خانوم می خواد وارد خونه خودش بشه برخی اقوام بهش کادو می دهند... حالا ما هم واسه تو عروس خانوم که می خواهی بیایی خونمون یک سری کادو آماده کردیم... این سری اولین چیزهایی هست که واست خریدیم.. ساک،قنداق فرنگی و لوازم بهداشتی.. دیگه کم کم داری آماده میشیم واسه ورود شما..امیدوارم این 3 ماه و نیم باقی مانده هم به زودی سپری بشه تو بیایی تو بغلم..اینقدر که مشتاق اومدنتم عشقم... هروقتی که تو وروجک خانوم تو دلمی تکون می خوری(که خیلی هم شیطونی زیاد ...
11 مرداد 1392

مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد

  اولین آزمایش خون به تاریخ 1392/01/13 که تایید کرد آبان خانوم اومده تو دل مامان   اولین سونو گرافی که مامان آبان رفت به تاریخ 1392/01/17 و باز تایید شد آبان خانوم تشریف آوردن.و این هم اولین عکس از این خانم خانمها در این عکس عزیز خانم یک جنین به سایز 1 میلی متر بوده است.   مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز که سلیمان گل از باد هوا باز آمد عارفی کو که کند فهم زبان سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد مردمی کرد و کرم لطف خدا داد به من کان بت ماه رخ از راه وفا باز آمد ...
24 تير 1392

سرآغاز

  دخترم شیرینتر از شهد عسل دخترم صد شعر نو یکصد غزل دخترم زیباترین رنگین کمان آفتاب روشن این آسمان آبانم،عزیزم دیروز مصادف بود با 22 تیرماه 1392،با بابا جلال و جانان رفتیم سونو میرداماد اول خیابان میرداماد.بابایی و جانان هم اومدن توی اتاق؛ دکتر بهم گفت جنسیت بچه توی دلم دختره...تو را می گفت عزیزم..صدای قلبت را شنیدم،دستها و پاها و سر کوچولوت را دیدم....  و برای بار سوم عاشق شدم   گلم،نفسم عسلم تصمیم دارم در این وبلاگ همه خاطراتم از روزهایی که منتظر اومدنت هستم و روزهایی که  آمدی  توی زندگی ما و داری رشد می کنی و بزرگ می شی را بنویسم... بنویسم چقدر من و بابا ،چقدر ما...
23 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبان گاه می باشد